loading...
DLKade-دی ال کده
تبلیغات
----------------------------------------------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ

----------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------
کد نویسی قالب : تم دیزاینر
گرافیک : آل دی اِل

----------------------------------------------------------------------------------
آخرین ارسال های انجمن
عباسعلی امینیان بازدید : 187 1391/11/21 نظرات (0)

 

 

 

اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده

.

.

.

.

ادامه مطلب رو از دست ندهید!

 

یه دوست دختر هم نداریم....    

یه دوست دختر هم نداریم با هم بریم بیرون حتی نماز جمعه !
 یه دوست دختر هم نداریم انگیزه ایجاد کنه واسه پیچوندن ماشین از باباهه !
 یه دوست دختر هم نداریم سوغاتی از کیش بجز شکلات چیزای دیگه هم بیاریم 
 یه دوست دخترم نداریم براش فیری تیل الکساندر ریباکو بخونیم خبیه دوست دختر هم نداریم…                                                                                                                                                                                      بقیه در ادامه مطلب

عباسعلی امینیان بازدید : 198 1391/11/04 نظرات (0)
دوشنبه اول مهر:امروز روز اولی است که من دانشجو شده ام. شماره ی کلاس را از روی برد پیدا کردم. توی کلاس هیچ کس نبود، فقط یک پسر نشسته بود. وقتی پرسیدم «کلاس ادبیات اینجاست؟» خندید و گفت:بله، اما تشکیل نمی شه(!)و دوباره در مقابل تعجبم گفت که یکی دو هفته ی اول که کلاس ها تشکیل نمی شود و خندید.

با اینکه از خندیدنش لجم گرفت، اما فکر کنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسید که ترم یکی هستید یا نه. گمانم می خواست سر صحبت را باز کند و بیاید خواستگاری؛ اما شرط اول من برای ازدواج این است که شوهرم زیاد نخندد!

.

.

.

.

ادامه ی مطلب رو از دست ندهید!


عباسعلی امینیان بازدید : 159 1391/11/04 نظرات (0)

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خوندن به تفریح رفته بودن و هیچ آمادگی برای امتحان نداشتن.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای رو سوار کردن . به این صورت که سر و صورتشون رو کثیف کردن و مقداری هم لباساشون رو پاره کردن و تو ظاهرشون تغیراتی رو به وجود آوردن .
بعد به دانشگاه پیش استاد رفتند. ماجرا را این طور برا استاد گفتن...

.

.

.

.

ادامه ی داستان در ادامه ی مطلب

عباسعلی امینیان بازدید : 151 1391/11/04 نظرات (0)
ترم اول (ترم جو گیریدگی):


الو سلام مامانی. منم هوشنگ.

وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه. وای خدا خوابگاه رو بگو.

وقتی فکر می کنم امشب روی تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن -

و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده – تنم مور مور میشه...

راستی اینجا تو خوابگاه یه بوی مخصوصی میاد که شبیه بوی خونه اصغر شیره ای همسایه بغلیمونه.

دانشجوهای سال های بالاتر میگن این بوی علم و دانشس!

لامصب اینقدر بوی علم و دانش توی فضا شدیده که آدم مدهوش میشه!!!

پریشب یکی از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمویت بیمارستان!

.

.

.

.

ادامه ی جملات در ادامه ی مطلب

عباسعلی امینیان بازدید : 255 1391/11/04 نظرات (0)

ما حیوانات را خیلی دوست داریم، بابایمان هم همینطور. ما هر روز در مورد حیوانات حرف میزنیم، بابایمان هم همینطور.

 


بابایمان همیشه وقتی با ما حرف می زند از حیوانات هم یاد میکند، مثلا امروز بابایمان دوبار به ما گفت؛ توله سگ مگه تو مشق نداری



که نشستی پای تلوزیون؟و هر وقت ما پول می خواهیم می گوید؛ کره خر مگه من نشستم سر گنج؟

.

.

.
.
ادامه ی جملات در ادامه ی مطلب

عباسعلی امینیان بازدید : 188 1391/11/04 نظرات (0)

باشگاه گلف

تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند،موبایل یکی از آنها زنگ می زند،مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند،همه ساکت می شوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند.

.

.

.

.

برای خواندن ادامه ی داستان ها به ادامه مطلب مراجعه کنید

عباسعلی امینیان بازدید : 175 1391/11/04 نظرات (0)

سه تا زن انگلیسی ، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میزارن که اعتصاب کنن و دیگه کارای خونه رو نکنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کارو بهم بگن !

 .

.

.

.

ادامه ی مطلب رو از دست ندهید

عباسعلی امینیان بازدید : 153 1391/11/04 نظرات (0)

1_آرزوهای یک زن!!!

 

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد......

.

.

.

برای مشاهده ی ادامه ی داستان به ادامه مطلب بروید...

عباسعلی امینیان بازدید : 139 1391/11/04 نظرات (0)

سه تا رفيق با هم ميرن رستوران ولي بدون يه قرون پول . هر کدومشون يه جايي ميشينن و يه دل سير غذا ميخورن و اولی ميره پاي صندوق و ميگه : ممنون غذاي خوبي بود اين بقيه پول مارو بدين بريم : صندوقدار : کدوم بقيه آقا ؟ شما که پولي پرداخت نکردي . ميگه يعني چي آقا خودت گفتي الان خورد ندارم بعد از صرف غذا بهتون ميدم . خلاصه از اون اصرار از اين انکار که دومی پا ميشه و رو به صندوقدار ميگه : آقا راست ميگن ديگه ، منم شاهدم وقتي من ميزمو حساب کردم ايشون هم حضور داشتن و يادمه که بهش گفتين بقيه پولتونو بعدا ميدم . صندوقداره از کوره در رفت و گفت : شما چي ميگي آقا ، شما هم حساب نکردي ! بحث داشت بالا ميگرفت که ديدن سومی نشسته وسط سالن و هي ميزنه توي سرش . ملت جمع شدن دورش و گفتن چي شده ؟ گفت : با اين اوضاع حتما ميخواد بگه منم پول ندادم . =)))))))

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 506
  • کل نظرات : 134
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 93
  • آی پی امروز : 109
  • آی پی دیروز : 99
  • بازدید امروز : 679
  • باردید دیروز : 338
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 8
  • بازدید هفته : 3,476
  • بازدید ماه : 8,761
  • بازدید سال : 48,090
  • بازدید کلی : 544,025